به گزارش همشهری آنلاین، وقتی داعش به مناطق گستردهای از عراق حمله کرد، هر روز داستان جنایتهای این گروه افراطی قلب همه انسانهای جهان را به درد میآورد. در این میانه، مخصوصاً جنایتهایی که علیه اقلیتهای مذهبی انجام میشد، بسیار دردآوردتر بود. از یک سو به این دلیل که متأسفانه این جنایتها را به نام اسلام انجام میدادند، از سوی دیگر به این دلیل که این اقلیتها به شدت مظلوم و بدون دفاع بودند.
در اینجا بود که به گفته مراد شیخ کالو، تنها دو نفر بودند که پای اقلیتهایی چون ایزدیها ایستاده و از آنها دفاع کردند؛ ابومهدی المهندس و حاجقاسم.
مصاحبه اختصاصی همشهری با مراد شیخ کالو، از بزرگان جامعه ایزدیهای عراق و همچنین فرمانده شاخه ایزدی حشد شعبی را به بهانه فرا رسیدن سالروز شهادت حاجقاسم پیش رو دارید.
در ابتدا کمی از دین ایزدی برای ما بگویید تا تصویری کلی از آن داشته باشیم...
دیانت ایزدی در حقیقت آئینی میترایی است، از ریشه ادیان بابلی و سوری که آغاز آن به عراق بر میگردد. دیانت ایزدی را میتوان دیانتی طبیعی به شمار آورد چرا که در آن پدیدههای طبیعی مانند خورشید مقدس هستند و بدون آنها، زندگی وجود ندارد. همانطور که میدانید دیانت ایزدی از جمله اولین آیینهای بشری است که به وحدانیت خدا باور داشته است. ایزدیها تا کنون بارها در معرض حملات و کشتارهای وحشیانهای قرار گرفتهاند که آخرین آن به سال ۲۰۱۴ توسط داعش بر میگردد. البته با وجود تمام آنچه بر ایزدیها رفته، آنان همچنان دوستدار زندگی، صلح و همزیستی مسالمت آمیز با سایرین هستند.
ماجرای آشنایی شما با سردار قاسم سلیمانی به چه ترتیب بود و در چه شرایطی اتفاق افتاد؟
من اولین ایزدی هستم که داوطلبانه به حشد شعبی پیوستم؛ آن هم تنها یک روز پس از فاجعه کشتار شهروندان بی گناه در سنجار به دست داعش. آن روز به بغداد آمده بودم و توسط یکی از برادران سپاه پاسداران ایران به حاج ابو مهدی المهندس و سپس حاج قاسم معرفی شدم. در شرایط بسیار بحرانی کار را آغاز کردیم؛ دورانی که ما از هر جهت گرفتار بودیم و تمام نیروهای داخلی، منطقهای و بینالمللی پشت ما را خالی کرده بودند.
همه ما را تنها گذاشتند مگر ۲ نفر؛ حاج قاسم سلیمانی و ابو مهدی المهندس. این ۲ نفر بودند که با ما همراه شدند، ایستادگی کردند و توانستند جان دستکم ۳۰۰ هزار ایزدی را در ارتفاعات سنجار نجات دهند. در آن زمان حاج قاسم برای بررسی اوضاع و آغاز فرماندهی نبرد، بین ۴۰ روز الی ۲ ماه در منزل شهید ابومهدی المهندس بود و اولین ملاقات من با ایشان نیز به همان دوران بر میگردد. البته شهید ابومهدی را پیش از این در بازدید میدانی ایشان از سنجار دیده بودم. او که با هلیکوپتر در شرایطی خطرناک وارد منطقه شده بود به من گفت که حاج قاسم ما را مکلف به نجات ایزدیها کرده و در این راه برای هرگونه کمک و حمایتی از شما آمادهایم. به فاصله کوتاهی پس از این بازدید میدانی، گذرگاه امنی از طریق توافقهای شهید ابومهدی المهندس با سایر شبه نظامیان مستقر در منطقه برای حرکت ایزدیها از سنجار به سوریه و از آنجا به اقلیم کردستان ایجاد شد.
نگاه سردار سلیمانی به اقلیتها چگونه بود؟ برای مثال آیا ایشان تفاوتی بین شیعیان و سایر اقلیتهای قائل میشد؟
با شناختی که از حاج قاسم داشتم به شما میگویم، انسانیت برای او از همه مسائل دیگر مهمتر بود. نه تنها در جهاد، به دین، مذهب و گرایشهای افراد توجهی نمیکرد، بلکه همواره در حمایت از اقلیتهای ضعیف عزم بیشتری داشت تا حمایت از جریانات قویتری مانند شیعیان. یک بار در آن سالها به من گفت دیگر وجود اقلیتهای ضعیف و آسیبپذیر جایز نیست، ما وظیفه داریم با حمایت، تسلیح و آموزش اقلیتها آنان را قوی کنیم تا اگر خدای نکرده حوادثی مشابه حملات داعش در سال ۲۰۱۴ رخ داد، اقلیتها بدون تکیه به دیگران قادر به دفاع از خود باشند. او به این مسأله باور داشت و گامهای بزرگی هم در زمینه تقویت اقلیتها مقابل تهدیدهای تروریستی برداشت؛ گامهایی که امروز میتوانیم نتایج آن را مشاهده کنیم.
اگر بخواهید به عنوان مجاهدی که همراه با سردار سلیمانی جنگیده است، ویژگی بارزی در شخصیت ایشان را بیان کنید کدام نکته بیشتر نظر شما را جلب میکند؟
به باورم حاج قاسم اسطوره مقاومت بود؛ اسطورهای که تا صدها سال امکان تکرارش وجود ندارد. این تجربهای است که در طول تاریخ ثابت شده؛ انسانهای بزرگ به سادگی تکرار نمیشوند. حاج قاسم از هر نظر انسان فوق العاده بزرگی بود و به آنچه انجام میداد ایمان کامل داشت. از جمله نکاتی که او را نسبت به سایر فرماندهان بزرگ متمایز میکرد، تواضع بی پایانش بود. او فرماندهی بود که در میانه نبرد، به خط مقدم میآمد و سر سربازانش را تک به تک میبوسید. از سوی دیگر صبر و بردباری ایشان مثال زدنی بود؛ هر قدر هم که نبردها و بحرانها شدید میشد، حاج قاسم با سعه صدر به فرماندهی ادامه میداد و هرگز در دام تصمیم گیریهای شتاب زده نمیافتاد. مجموعه این عوامل حکمت و درک بی نظیری در ایشان به وجود آورده بود که باعث میشد سختترین گرهها را به آسانی باز کند.
حضور حاج قاسم در جبههها همواره به معنای پیروزی در آن جبهه بود و من این را، نصرت الهی به حساب میآورم. قطعاً نجات عراق از طریق فتوای تاریخی مرجعیت نجف به وقوع پیوست؛ اما این فتوا توسط نیروهایی اجرا شد که قادر بودند در آن شرایط سخت و پیچیده تاریخی، میدانهای نبرد را فرماندهی کرده و ساز و کار لازم برای تحقق فتوای مرجعیت را مهیا کنند. آن نیروها کسی نبودند جز حاج قاسم سلیمانی و شهید ابومهدی المهندس. باور دارم که هر وجب از خاک عراق به شهامت، قهرماتی و از خودگذشتگی این ۲ فرمانده بزرگ شهادت خواهد داد. ساده بگویم، اگر این ۲ نفر نبودند امروز عراقی نبود.
طی سالهای اخیر برخی میگویند سردار سلیمانی وارد عراق شد تا در این کشور به سود منافع ایران اعمال نفوذ کند و از این منظر عملکرد ایشان را نقد میکنند. نظر شما چیست؟
من از کسانی که چنین مطالبی را طرح میکنند میپرسم؛ منافع ایران در سنجار چیست؟ اصلاً چه در سنجار وجود دارد که بخواهد منافع کشوری مانند ایران باشد؟ واقعیت این است که ورود به خط نبرد در آن زمان برای مقابله با داعش چیزی جز رنج و سختی نبود. حاج قاسم در عراق واقعیتهای جدیدی را خلق کرد که در رأس آنها مقاومت شرافتمندانه حشد شعبی قرار دارد. حتی شیعیان به خوبی این را میدانند که تا پیش از ورود حاج قاسم هیچ نیروی سازمان یافتهای برای مقابله با تروریسم در میان آنها وجود نداشت.
کسانی که اهل کسب منفعت هستند، در آن ایام برای حمایت از عراق و مردمش کاری نکردند و امروز چنین مطالبی را مطرح میکنند. حاج قاسم بود که سنگ بنای مقاومت شرافتمندانه را در عراق گذاشت و من افتخار میکنم در طول عمرم این فرصت را داشتم تا برای مدتی در این مکتب رشد کنم؛ این برای من تولدی دوباره بود. علی رغم تمام خسارتهای سنگین مادی و معنوی در جریان نبرد با داعش، اما آنچه در رکاب و مکتب حاج قاسم برای شکل گرفت ارزشی بسیار والا و تاریخی داشته و دارد.
اکنون پس از چندین سال مبارزه با تروریسم و شکست داعش، وضعیت اقلیتها در سنجار و ارتباط آنها با یکدیگر چگونه است؟
وضعیت سنجار از منظر ترکیب جمعیتی و اقلیتهای موجود در آن بسیار پیچیده است. پیش از این شهید ابومهدی المندس در جریان جلساتی که اینجا قادر به بیان جزئیاتش نیستم نقشه راه جامعی را برای همزیستی تمامی این اقوام و اقلیتها در سنجار، پس از شکست داعش آماده کرده بود؛ نقشه راهی که بدون شک بر اساس چشم اندازها و هدایتهای حاج قاسم تعریف میشد. به باورم این برنامه ضمن اعاده اعتبار ایزدیها پس از تمام بحرانهایی که طی سالیان قبل پشت سر گذاشته بودند، زمینه را برای همزیستی مسالمت آمیز و پایدار در سنجار مهیا میکرد. اما متاسفانه ادامه تدوین این نقشه راه پس از شهادت ایشان به حالت تعلیق درآمده است.
نظر شما